گفتگو با دکتر محسن رضایی
اگرچه خستگی کار روزانه از چهره رضایی به خوبی نمایان بود اما این خستگی باعث نشده بود که از دقت او برای پاسخگویی به سوالات ما کم کند. فرق او با سایرین در آن است که پیرامون مسائل جنگ 8ساله روان و قابل فهم صحبت میکند.
متن این گفتگو به شرح ذیل است:
**: اگر جنگ تحمیلی اتفاق نمیافتاد، وضعیت امروز انقلاب اسلامی ایران را چگونه ارزیابی میکردید؟ آیا بدون جنگ به اهداف عالیه خود رسیده بودیم یا اینکه تحمیل جنگ باعث بقا و تداوم انقلاب اسلامی شد؟
دکتر رضایی: این سوال دو پاسخ دارد، یکی اینکه اگر جنگ و حوادث ماقبل آن اتفاق نمیافتاد چه وضعیتی داشتیم و دیگر اینکه اگر جنگ رخ نمیداد ولی حوادث ماقبل آن اتفاق میافتاد وضعیت ما چگونه بود، چون قبل از اینکه جنگ در 31 شهریور 1359 شروع شود یک جنگ ماقبل از جنگ وجود داشته که از همان پیروزی انقلاب شروع شد و اوج آن از ابتدای سال 59 تا 31 شهریور همان سال یعنی در مدت شش ماهه اول سال بود. ارتش عراق در این مدت به بعضی از پاسگاههای مرزی حمله کرده و تعدادی از آنها را گرفته بود. در همین مدت به ارتفاعات استراتژیک میمک حمله کرد و آنجا را گرفت و حتی در بغداد اعلام جشن کرد و 20-30 گلوله توپ هم برای شادی شلیک کرد. این وضعیت ادامه داشت تا اینکه رسیدیم به 31 شهریور 1359.
واقعیت این است که قبل از شروع جنگ 8ساله یک جنگ شدیدی بین ما و ارتش عراق وجود داشته و اگر جنگ تحمیلی اتفاق نمیافتاد همین امروز از آن حوادث به عنوان یک چالش، تنش و جنگ جدی میان ایران و عراق یاد میشد و در تاریخ هم میماند. اما حالا برگردیم به آن نکته اصلی که پاسخ سوال شماست.
این جنگ برای کشور ما، هم خساراتی به وجود آورد و هم دستاوردهایی داشت. خسارات جنگ عبارت از این بود که بخشی از اقتصاد ملی ما را مورد آسیب قرار داد. تعداد زیادی از مردم ما به شهادت رسیدند تعداد زیادی مجروح و جانباز شدند و مردم مشکلات فراوانی را در طول جنگ متحمل شدند. ولی جنگ دستاوردهایی هم داشت که بسیار مهم بودند. اولینش این بود که ایران اعتماد به نفس و اقتدار ملی خود را که در دوران پهلوی و کلا 200سال پیش از آن از دست داده بود، به دست آورد. چه اینکه جنگ ایران و عراق اولین جنگ در 200سال اخیر بود که ایران در آن پیروز میشد؛ یعنی در تمام جنگهای پیش از آن شکست خورده بود. مسئله دوم این بود که ارتش و نیروهای مسلح ایران در طول جنگ تحمیلی به طور واقعی شکل گرفتند و مجهز شدند. دستاورد سوم هم این بود که ایران در سطح روابط بین الملل و مناسبات دیپلماتیک، جایگاه واقعی خودش را پیدا کرد و عملا دوستان و دشمنان ما متوجه این واقعیت شدند. تجارب خوبی به دست آوردیم و سیاست خارجی خودمان را توانستیم به نحوی واقعی تر و جدی تر، سازماندهی کنیم. مسئله آخر هم رشد ارزشها و مسائل معنوی و فرهنگی در جامعه ما بود.خلاصه اینکه دفاع مقدس اگرچه برای ما با هزینهها و آسیبهایی همراه بود ولی ارزشهای فرهنگی و معنویات را در کشور رشد داد.
* اگر جنگ ایران و عراق جنگ دو دولت بود، سرنوشت آن چگونه رقم میخورد؟ به اعتقاد برخی کارشناسان یکی از هنرهای امام راحل این بود که جنگ تحمیلی را تبدیل به دفاع ملی کرد و از دل آن نیروی بسیج شکوفا شد...
- سال اول جنگ سال جنگ بین دو دولت بود یعنی ایران با نیروهای رسمی و دولتی، با ارتش بعث عراق میجنگید و این تا شهریور 1360 و قبل از عملیات ثامن الائمه جریان داشت به همین دلیل هم ایران هیچ موفقیتی در این یک سال نداشت. با اینکه چهارحمله بزرگ از طرف ایران انجام شد ولی هر چهارتای آن با شکست روبرو شد. تمام پیروزیهای ایران از سال دوم جنگ بود و آن زمانی بود که مردم وارد جنگ شدند.بنابراین زمانی که مردم وارد عرصه نبرد شدند، پیروزیها هم شروع شد. پس میتوانیم نتیجه بگیریم که اگر دفاع، مردمی نمیشد، و اگر مردم در صحنه دفاع، مشارکت جدی نمیکردند، تا امروز هم جنگ ادامه پیدا میکرد و ایران نمیتوانست سرزمینهایش را آزاد کند.
* یکی از بحثهای مطرح در میان مردم پیرامون دفاع مقدس، پایان جنگ در سال دوم است. به نظر شما قبول آتش بس در آن مرحله به معنای پایان جنگ بود و یا اینکه صدام در حقیقت میخواست قدرت و توانایی خودش را منسجم کند و تجاوزی دوباره داشته باشد؟
- مسئله آتش بس از همان روزهای اول جنگ مطرح شد. روز چهارم یا پنجم بود که صدام به رغم تصرف مناطق قابل توجهی از ایران، گفت که یک طرفه اعلام آتش بس میکنم... دوباره یکی دو ماه بعد از آن این مسئله را مطرح کرد. منظور صدام از آتش بس این بود که نیروهای نظامی در هر منطقه ای که هستند در همانجا بمانند. صدام حتی در وضعیت پیشروی هم آتش بس را مطرح میکرد، با اینکه ایران اصلا آماده حمله نبود.
بعد هم که ایران آماده حمله شد و با حملات سنگین سرزمینهایش را آزاد کرد باز هم صدام صحبت از آتش بس را به میان آورد و لذا منظور صدام از آتش بس هیچ وقت این نبود که ما به یک صلح واقعی برسیم و مرزهای بین المللی به رسمیت شناخته شود و در حقیقت 2 کشور با 2 ملت در کنار هم زندگی کنند. او به دنبال یک سری اهداف استعماری بود که برای رسیدن به آنها مأمور شده بود و در حقیقت بحث آتش بس برای او یک جنبه تبلیغاتی داشت. نکته دوم این است که آتش بس پایان جنگ نیست بلکه صلح پایان جنگ است. فرق آتش بس با صلح این است که در آتش بس، دو نیرو برای مدتی بین هم تبادل آتش نمیکنند ولی هر لحظه ممکن است که آتش بس لغو شده و جنگ شروع شود؛ مثل سوریه و اسراییل که چهل سال است بین آنها آتش بس برقرار است ولی در این مدت چهار بار با هم جنگیده اند.
آمریکاییها به دنبال آتش بس بودند و نمیخواستند صلح برقرار شود به همین دلیل راه صلح را بسته بودند و راه آتش بس را همیشه باز میکردند. اگر ایران در آن مقطع آتش بس را میپذیرفت عملا جنگ ایران و عراق به یک جنگ 30-40 ساله تبدیل میشد و تا امروز ما با مسئله صدام مشکل داشتیم، یعنی تا امروز در حال آتش بس بودیم و به صلحی نمیرسیدیم. ایران که بعد از آزادسازی خرمشهر، جنگ را به داخل خاک عراق کشاند، تصمیم داشت که با فشار نظامی، طرف مقابل را وادار به صلح کند، بنابراین جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر برای کسب صلح بود لذا قطعنامه 598 که پنج سال بعد از آزادسازی خرمشهر صادر شد، حال و هوای صلح را دارد، اگرچه ابهاماتی در آن وجود داشت. لذا پنج سال پس از آزاد سازی خرمشهر، اولین پیشنهاد صلح به ایران ارائه شد و تا آن موقع فقط آتش بس مطرح بود.
*آقای دکتر! کشور در مدت هشت ساله جنگ از حیث داخلی و بین المللی چگونه مدیریت شد؟
_ از نظر بین المللی که ما کاملا محاصره بودیم. اولا در محاصره اقتصادی بودیم و ثانیا ما را در انزوای سیاسی قرار داده بودند. آمریکا و شوروری هم در این جهت با هم متحد شده بودند و هم پیمانانشان هم آنها را همراهی میکردند. تلاش ایران در این زمینه این بود که از انزوا خارج شود. عملیاتهای موفقی که داشتیم باعث شد که رویکرد دنیا نسبت به ما تغییراتی داشته باشد. ابتدا کشورهایی مثل سوریه، لیبی، کره شمالی و.... وارد فاز حمایت از ما شدند و بعد از آن هم کم -کم کنفرانس غیرمتعهدها به سمت ما متمایل شد و بعد کشورهای اروپایی به سمت ما تمایلاتی نشان دادند ولی همچنان آمریکاییها تا آخرین لحظه سعی میکردند که از یک اجماع جهانی به نفع ما جلوگیری کنند و البته خیلی کارشکنی هم کردند.
در داخل انسجام ملی ما بعد از سقوط بنی صدر بسیار بالا رفت یعنی همه جناحهای سیاسی با هم متحد شدند؛ همه اقوام ایرانی در جنگ شرکت کردند به نحوی که هیچ قومی نداریم که در جنگ شرکت نکرده باشد. از نظر اقتصادی با اینکه ما،هم تحریم بودیم و هم ذخایر ارزی ما را در آمریکا بلوکه کرده بودند و هم نفتمان قیمت چندانی نداشت، مردم مشکلات جنگ را تحمل کردند و تقریبا نگرانی عمده ای در داخل کشور نداشتیم. در یک جمله میشود گفت که رهبری قاطع امام راحل و پیروزیهای ما در جنگ و وفاداری مردم به انقلاب و کشور خودشان باعث شد که ما از یک انسجام خوبی در دوران جنگ در داخل کشور برخوردار باشیم.
* تأثیر تحولات و رخدادهای داخلی و بین المللی در مناطق عملیاتی و جنگی چگونه بود؟
_ تحولات داخلی خیلی موثر بود یعنی به محض اینکه احساس یک اختلاف سیاسی میشد در اعزام نیروی ما اثر خودش را میگذاشت. و بالعکس وقتی که وحدت بیشتر میشد اعزام نیرو به جنگ هم بیشتر میشد. در رابطه با مسائل خارجی، خیلی تأثیر جدی ای احساس نمیکردیم. خصوصا از نظر اعزام نیرو. ولی از نظر اقتصادی و تکنولوژی خیلی موثر بود. یعنی تحولات بین المللی که باعث میشد ما را تحریم کنند یا اینکه از واردات کالاهای صنعتی جلوگیری کنند در جنگ اثر میگذاشت.
* در زمینه تأثیر تحولات داخلی که فرمودید میشود به صورت مشخص به مواردی اشاره کنید...
_ مثلا در سال اول جنگ که اختلافات بنی صدر و شورای انقلاب و مجلس و قوه قضاییه بالا گرفت به شدت از اعزام نیرو به جبههها کاسته شد و وضع ابهام آمیزی در جنگ پیدا شد. یا در زمان اواخر جنگ که بحث آقای منتظری پیش آمد باز مشکلاتی به وجود آمد و یا اختلافاتی که بعضا در مدت کوتاهی شکل میگرفت در اعزام نیرو موثر بود.
* تأثیر دفاع مقدس و جنگ 8 ساله در تأثیر بر فاکتورهای نظامی دنیا چگونه بود؟
_ اولین تأثیری که دفاع مقدس بر روابط بین الملل گذاشت این بود که ایران اولین کشور مستقلی شد که به دور از جهان دو قطبی یک رفتار و رویه متفاوتی در روابط بین الملل شکل داد. یعنی قبل از پیروزی انقلاب و دفاع مقدس همه رفتارهای بین المللی یا از تفکر شوروی تبعیت میکردند و یا به تفکر و سیاستهای آمریکا چشم داشتند. ایران اولین کشوری بود که رفتار و روش جدیدی را در سطح روابط بین الملل شکل داد.
البته اگر ایران پیروز نمیشد و سرزمینهایش را آزاد نمیکرد نمیتوانست چنین خواسته ای را اعمال کند و خواسته خودش را تحمیل کند. درحقیقت ایران اولین کشور جهان سومی است که مشابه تأثیری که قدرتهای بین المللی در سطح جهان و شورای امنیت سازمان ملل به وجود میآوردند ایجاد کرد. مسئله دوم این بود که دفاع مقدس به ملتها اعتماد به نفس داد که میشود ایستاد. بدون شک انتفاضه فلسطین و مقاومت لبنان ریشه در حادثه جنگ دارد و بسیاری از کشورهای دیگر احساس کردند که میتوانند روی پای خودشان بایستند و ملتها احساس کردند که میشود ایستادگی کرد.
کلا دفاع مقدس یک تفکر جدیدی را در دنیا به وجودآورد که میشود خارج از نظام دوقطبی هم زندگی کرد. البته ابتدا باور این واقعیت خیلی سخت بود ولی بعدها که جلوتر آمدیم و فروپاشی شوروی صورت گرفت این ایده بیشتر تقویت شد. بنابراین دفاع مقدس هم در داخل ایران تأثیر داشت و هم بر روی ملتها اثر گذاشت و هم روابط بین الملل را متحول کرد.
*آیا تجارب و دستاوردهای دوران دفاع مقدس در قالب دروس تدوین شده در سطح دانشگاههای داخل و خارج تدریس میشود یا خیر؟
_ در دانشگاههای نیروهای مسلح، این تجارب به صورت مناسب تدریس میشود اگرچه هنوز ظرفیتهای بسیار زیادی هست که تدوین نشده. ولی در دانشگاههای خارج هنوز انتقال تجربه صورت نگرفته اما بین ایران و ملتهای دیگر مثل لبنانیها، عراقیها، افغانیها و اهالی بوسنی هرزگوین این تجارب به صورت ارتباطات غیردانشگاهی و ارتباطات آموزشی در قالب آموزشهای نظامی منتقل شده. نوع نبردی که حزب الله لبنان به آن عمل میکند مشابه همان نوع جنگی است که رزمندگان ما با ارتش عراق انجام دادند و در حقیقت این تجارب به آنجا منتقل شد، به جبهه شمال افغانستان منتقل شد به سپاه بدر عراق منتقل شد...
* برخی معتقدند که پذیرش قطعنامه 598 در سال 1367 به علت برخی مشکلات اقتصادی بود، بعضی هم اعتقاد دارند که علت اصلی آن کمبود نیروهای رزمی در جبهههای نبرد بود. تحلیل شما در این زمینه چیست و نقش خودتان در این جریان چگونه بود؟
_ حضرت امام در پیامی که برای مسئولین کشور فرستادند به همه این عوامل اشاره کردند. اشاره کردند که در آمار اقتصادی آقای نخست وزیر، نشانههای ضعف اقتصادی پیداست. وزیر ارشاد هم صحبت از کمبود اعزام نیرو به جبهه میکنند. فرماندهان نظامی هم خواستههایی دارند و من هم از آنجایی که به این آقایان اطمینان و اعتقاد دارم تصمیم میگیرم که قطعنامه را بپذیرم. بنابراین در پذیرش قطعنامه هم مسائل اقتصادی سهیم بود و هم مسائل نظامی و اجتماعی مثل اعزام نیرو به جبهه...
این تصمیم گیری را هم حضرت امام براساس نامههایی که مسئولین برای ایشان نوشته بودند انجام داد. از جمله کسانی که نامه نوشته بودند من بودم. البته من نامهام را برای حضرت امام ننوشتم بلکه برای مسئولان کشور نوشتم و به آنها گفتم که اگر میخواهید ما جنگ را سریعتر به پیش ببریم لازمه اش این است که امکانات تسلیحاتی و مالی بیشتری در اختیار جبهه قرار بگیرد.
* یعنی نقش شما در همان نامه ای که نوشتید محدود میشد؟
_ بله. مسئولین به علاوه نامه خودشان نامه من را هم خدمت حضرت امام دادند و از مجموع آنها تصمیم حضرت امام برای قبول قطعنامه شکل گرفت.
*آقای دکتر! تأثیر دفاع مقدس را بر رویارویی اخیر حزب الله لبنان با رژیم صهیونیستی چگونه ارزیابی میکنید؟
_ دو تأثیر مشخص را میشود در این زمینه بررسی کرد. یکی روحیات و معنویات رزمندگان ما که به برادران حزب الله لبنان منتقل شده به صورتی که همان روابط انسانی ما در زمان جنگ بین آنها وجود داشت و همان اعتماد، همان برادری و همان روحیه شهادت طلبی....
تأثیر دیگر هم در زمینه تاکتیکهای رزمی و اصول و قواعد دفاعی است که به آنها آموزش داده شده. این دو عامل به نظر من در موفقیت نیروهای حزب الله موثر بوده است.
* بحث آموزشهای نظامی و تاکتیکی خیلی روشن است ولی در زمینه روحیه و معنویات زمان جنگ با توجه به بعد مکانی و جغرافیایی چگونه این انتقال انجام گرفته؟
_ ما در سال1362 نیروهایی را برای آموزش به لبنان اعزام کردیم. نیروهای ما که حتی در حد فرماندهان عالیرتبه سپاه هم بودند در همان شرایط که خرمشهر آزاد شده بود برای آزادسازی بیروت به لبنان رفتند تا لبنانیها را آموزش دهند. یعنی همزمان با همان دوران جنگ، آن روحیات مدنظر به آنها منتقل شد و چون حزب اللهیها در یک حالت جهادی تا امروز مانده اند و فضا، فضای جهادی است آن فرهنگ را هم حفظ کرده اند؛ در حالی که در ایران چون فضا، فضای صلح و غیرجنگی است ممکن است این روحیه در برخی افراد تضعیف شده باشد اما در آنجا به دلیل وجود جو جهادی و دفاع از سرزمینشان آن ارزشها را حفظ کرده اند.
* باتوجه به اینکه ما در حال حاضر در وضعیت صلح کامل نیستیم و هرلحظه ممکن است مورد تهدیداتی قرار بگیریم فکر نمیکنید که حفظ این روحیات باید جزو اولویتهای ما جهت برخورداری از امنیت پایدار باشد؟
_ من معتقدم مهمتر از توپ و تانک و موشک، آن چیزی که باعث موفقیت ما در رویایی با دشمنان و تهدیدات جهانی میشود حفظ روحیه جهادی و شهادت طلبی است.
*آقای دکتر! حافظه قوی شما در یادآوری خاطرات ما را مجاب میکند که درخواست کنیم یکی از ناگفتههای جنگ را در این گفت و گو به مخاطبین خبرگزاری فارس هدیه کنید...
- یکی از مطالب ناگفته مربوط به دوران حضرت امام است و نحوه برخورد ایشان. ظاهر کار این است که همه مسائل جنگ توسط حضرت امام تصمیم گیری میشد؛ البته همین طور هم بود و هروقت که ایشان تصمیمی میگرفتند همان تصمیم اجرا میشد ولی امام با وجود قدرت و عظمتی که داشت معمولا سعی میکرد که در حد و قواره ظرفیت مسئولان کشور حرکت کند و جلوتر از توانایی آنها نباشد. یکی از آن حوادث هم بحث ناوهای آمریکا بود که به خلیج فارس آمده بودند تا کشتیهای کویتی را اسکورت کنند. لذا ما با این محدودیت مواجه شدیم که عراق میآمد و کشتیهای ما را میزد و ما که قبلا مقابله به مثل میکردیم با وجود ناوهای آمریکایی دیگر توان مقابله به مثل نداشتیم. لذا مسئولین کشور به خدمت امام رسیدند و گفتند که ناوهای آمریکایی قصد عبور از تنگه هرمز را دارند تا به سواحل کویت بروند و کشتیهای کویتی و عراقی را اسکورت و حفاظت کنند... تکلیف چیست؟
حضرت امام به مسئولین کشور گفتند که اگر من جای شما بودم، اولین ناو آمریکایی را با آر پی جی میزدم! بعد مسئولین سیاسی گفتند که شما رهبر ما هستید اگر دستور بدهید ما میرویم و آنها را میزنیم؛ ولی امام فرمود: نه، من نمیخواهم کاری را به شما تحمیل کنم. خودتان بروید و درباره این موضوع تصمیم بگیرد...
مسئولین هم رفتند و تصمیم گرفتند که درگیر نشویم ولی از یک طریق غیبی، اقدامی شد که این ناوها نرسیده به ساحل کویت روی مین رفتند. وقتی که ناوهای آمریکایی با مین برخورد کردند، وضعیت خاصی در غرب شکل گرفت که چه کسی جرأت کرده ناو آمریکا را بزند. آمریکاییها در ابتدا فکر میکردند که کار شوروی بوده و برای همین یک چالش جدی بین آمریکا و شوروی در جنگ به وجود آمد. بعدها فهمیدند که کار شورویها نبوده و دستی غیبی این مینهای دست ساز را سر راه ناوها گذاشته. مهم این بود که چگونه مینها در اعماق خلیج فارس کاشته شده بود که آمریکاییها با مدرنترین وسائل ردیابی الکترونیکی نتوانسته بودند نه کاشتن مین را ببینند و نه اینکه آن را پیدا و خنثی کنند و این جریان یکی از جعبه سیاههایی است که آمریکا هنوز هم نتوانسته در آن را باز کند.
منبع: خبرگزاری فارس